روايت جنگ هاي ناتمام از «بحران» تا «قفسه رنج»
بعد از حمله آمريکا به عراق و طولاني شدن حضور نظاميان آمريکايي در اين کشور روز به روز بر شمار فيلم هاي سفارشي (خروجي استوديوها) و انتقادي (حاصل کار فيلمسازان مستقل) افزوده شد . در اين ميان تنها چند فيلم مورد استقبال تقريبا گسترده منتقدان قرار گرفتند . اما سرانجام همان فيلم تمام عياري که همه انتظارش را داشتند ساخته شد و تعريف و تمجيدها همه گير شد . کاترين بيگلو که دومين فيلمساز زني است که اثر موفقي درباره جنگ عراق ساخته ، با «قفسه رنج» موفق به دريافت اسکار بهترين فيلم و کارگرداني شد . از اين رو در اين مجموعه به بررسي فيلم هاي جنگي / داستاني سال هاي اخير و در نهايت «قفسه رنج » مي پردازيم تا به نگاهي کلي درباره آثار ساخته شده پيرامون جنگ عراق برسيم .
بحران(2006) / Situation
آمريکايي ها وارد عراق شدند ، شورش ها اوج گرفته و حقيقت در هاله اي از ابهام است . سربازان آمريکايي در سامرا پسراني را از روي يک پل به پايين مي اندازند که منجر به غرق شدن يکي از آنها مي شود . يک گزارشگر آمريکايي و عکاس عراقي اش ماجرا را دنبال مي کنند . شهردار سامرا به آمريکايي ها کمک مي کند چون از به قدرت رسيدن گارد جمهوريخواه سابق هراسان است . شهردار از يک ديپلمات سابق باتيست استفاده مي کند تا رقيبش را از دور خارج کند و او در خواست پستي را مطرح مي کند . در نهايت همه چيز به دهکده التاور ختم مي شود . جنگ در بدترين وضعيت ممکن است . شرايطي که عراقي ها آن را «بحران» مي نامند .
«بحران» به کارگرداني فيليپ هاس که مهمترين موفقيتش با فيلم «فرشتگان و حشرات» (1995) و نامزدي نخل طلاي جشنواره فيلم کن رقم خورد ، با بودجه اي يک ميليون دلاري ساخته شد اما در گيشه به همين هم فروش نکرد و منتقدان نيز نظرات متفاوتي درباره آن داشتند . اما در ميان آنها جي . هوبرمن منتقد برجسته ويليج ويس آن را تاييد کرد و در موردش نوشت :« تريلر جنگي فيليپ هاس ضرباهنگي استادانه دارد ، فيلمنامه اش خوب است و نه فقط بهترين و پرشورترين فيلمي است که اخيرا درباره جنگ عراق ساخته شده بلکه طوري ساختارش چيده شده است که نهايت آشفتگي و تنش منتقل شود ».
زادگاه شجاعان (2006) / Home of the Brave
درامي به کارگرداني ايروين وينکلر (تهيه کننده و کارگردان امريکايي فيلم هاي «زندگي همچون يک خانه » 2001 و «De – 2004 «Lovely) که زندگي چهار سرباز آمريکايي در عراق و بازگشتشان به ايالات متحده را دنبال مي کند . ساموئل جکسن ، جسيکا بيل ، براين پرسلي و فيفتي سنت در قالب نقش هاي اصلي داستان بازي کرده اند که بعد از دريافت خبر بازگشت به خانه ، عازم آخرين ماموريت بشر دوستانه شان براي رساندن کمک هاي دارويي به دهکده اي دور افتاده در عراق مي شوند . آنها در طول راه در دامي گرفتار مي شوند و نبردي پرتنش در مي گيرد . در نهايت چهار قهرمان داستان از اين مهلکه جان سالم به در مي برند ولي جراحات جسمي و روحي که برداشته اند آنها را در بازگشت به زادگاه و تلاش براي قرار گرفتن در يک زندگي شخصي همراهي مي کند . اکشن درام «زادگاه شجاعان» با وجود گروه بازيگران مطرحش در گيشه با شکست مواجه شد و در آمريکا تنها 51 هزار دلار فروخت . فيلم در ابتدا قرار بود 15 دسامبر 2006به نمايش در آيد تا شايد در اسکار مطرح شود ولي استوديوي حامي فيلم اکران را به 11 مي 2007 تغيير داد تا شايد در گيشه موفقيتي به دست آورد که اينطور نشد . نظر منتقدان هم چندان مثبت نبود و نيمي آن را متوسط و بقيه ضعيف ارزيابي کردند . لولومينک منتقد خوب نيويورک پست درباره اش نوشت :«فيلمي غير سياسي که با اهداف و نيات خوبي ساخته شده ولي کليشه اي ، قابل پيش بيني و احساسي است ».
نبرد حديثه (2007)Battle for Haditha
در 19 نوامبر 2005 تفنگداران دريايي آمريکا در عراق در دام يک بمب مي افتند و يکي از افسران گروهشان کشته مي شود . سربازان هراسيده آمريکايي در تلافي اين حرکت و به منظور انتقام دست به کشتاري مي زنند که منجر به کشته شدن 24 نفر مي شود که حداقل 15 نفرشان غير نظامياني متشکل از زنان و کودکان بودند . «نبرد حديثه» روايتي وفادارانه از اين حادثه تراژيک است که رسوايي اش جهاني شد . کارگردان انگليسي نيک برومفيلد اقتباسي آزاد از اين واقعيت تلخ داشته است و با سبکي مستندوار به دراماتيزه کردن وقايع واقعي پرداخته است . «نبرد حديثه» زماني به نمايش در آمد که پرونده اين قتل عام بسته شده بود و به خاطر فقدان شواهد و مدارک کافي همه سربازان درگير پرونده تبرئه شده بودند ؛ البته به جز گروهبان واتريچ که در آن روز مسوول گروه بود . توليد و فيلمبرداري فيلم در اردن انجام شد و براي ايفاي عمده نقشها از نظاميان آمريکايي و عراقي پناهنده به اين کشور استفاده شد . يکي از نکات جالب درباره فيلم اين است که به شيوه اي غير قراردادي ساخته شده و به جاي بهره گيري از يک فيلمنامه دقيق و مفصل ، تنها يک طرح کلي براي هر صحنه وجود داشته است و جريان داستان مشخص بوده . بازيگران هم با استفاده از راهنمايي ها و هدايت کارگردان عمده ديالوگ ها را به صورت بداهه گفته اند . «نبرد حديثه» در جشنواره هاي فيلم تورنتو و لندن به نمايش در آمد و جايزه صدف نقره اي بهترين کارگرداني و نگاه ويژه جشنواره سن سباستين را براي نيک برومفيلد به ارمغان آورد . منتقدان نيز فيلم را خوب ارزيابي کردند و رابرت کولر منتقد نشريه ورايتي آن را اينطور توصيف کرد : « فيلمي هوشمندانه و منصفانه که بي طرفانه يک فاجعه جنگي را به تصوير مي کشد و در مجموع در زمره آثار خوب و موفقي قرار مي گيرد که پيرامون جنگ عراق ساخته شده است ».
گريس مرده است (2007) / Grace is Gone
زماني که گريس ، گروهبان ارتش آمريکا ، به عراق اعزام مي شود ، شوهر و دو دخترش ، هايدي دوازده ساله و دان هشت ساله در خانه شان در مينهسوتا دور هم هستند. مدتي مي گذرد و يک روز صبح اخبار بدي به اِستن مي رسد . او که نمي تواند واقعيت را به دخترهاي دلتنگ مادر بگويد ، با آنها عازم سفري جادهاي مي شود تا آنها به تدريج براي پذيرش اين واقعيت تلخ آماده شوند. «گريس مرده است» درامي دو ميليون دلاري به نويسندگي و کارگرداني جيمز سي . اِستِروس است که با وجود بازي جان کيوزاک در نقش اصلي فيلم ، در آمريکا تنها پنجاه هزار دلار و در مجموع نزديک به 974 هزار دلار فروش کرد . اولين تجربه سينمايي اِستِروس که بعد از کنارهگيري راب راينر در مراحل پيش توليد روي صندلي کارگرداني نشست ، شايد يک شکست تجاري به شمار آيد ولي کم و بيش نظر منتقدان ، تماشاگران جشنواره اي و حتي کاربران ايتنرنتي را (که به نحوي نسخه اي از فيلم را تماشا کردند ) جلب کرده است . جوايز «تماشاگران» و «فيلمنامه نويسي والدو سالت» از جشنواره فيلم ساندنس و جايزه منتقدان جشنواره فيلم دوويل از افتخارات فيلم به شمار مي رود . در ميان منتقدان استفن هولدن منتقد کهنه کار نيويورک تايمز از بازي جان کيوزاک تعريف کرده و او را بعد از تام هنکس دومين «آدم خوب قابل اعتماد» خوانده است . گلن کني (پريميئر) هم فيلم را درباره وقوع تراژدي در زندگي يک خانواده آمريکايي دانسته و آن را درامي انساني و باور پذير پيرامون تبعات جنگ عراق در جامعه آمريکا ارزيابي کرده است . از نکات جالب درباره فيلم اين است که موسيقي متن آن را کلينت ايستوود ساخته است . ايستوود براي موسيقي متن و ترانه شنيدني اش نامزد دريافت گلدن گلوب بهترين هاي سال 2008 هم شد .
دره اِلاه (2007) / In the Valley of Elah
روزي ماموران ارتشي به هنک ديرفيلد خبر مي دهند که پسرش مايک که اخيرا از خدمت وظيفه در عراق برگشته ، ناپديد شده است . هنک که خود مامور تحقيق بازنشسته ارتش است به پايگاه نظامي محل خدمت پسرش مي رود تا شايد از موضوع سردرآورد اما چيزي دستگيرش نميشود . او به عدم تمايل پليس محلي به تعقيب پرونده مظنون مي شود و خودش تحقيقات را شروع مي کند. هنک در پايان با کمک کارآگاه اميلي سندرز به نتايجي درباره مفقود شدن پسرش مي رسد . پل هگيس که به خاطر فيلم « تصادف » (2004) اسکار بهترين فيلم و فيلمنامه ارژينال را دريافت کرد و براي نگارش فيلمنامه «نامه هايي از ايوجيما» (کلينت ايستوود ،2006) نامزد اسکار بهترين فيلمنامه ارژينال شد ، با اين فيلم اثر موفق ديگري را به کارنامه اش افزود که جايزه سيگنيس جشنواره فيلم ونيز را هم برايش به ارمغان آورد . در کل نظر منتقدان مثبت بود ولي نقدهاي منفي هم بر فيلم نوشته شد . در نقدهاي تحسين آميز از بازي تامي ليجونز (که نامزدي اسکار را برايش به همراه داشت ) و قدرت فيلم به عنوان يک درام ضد جنگ التيام بخش و تاثيرگذار ، به عنوان نقاط قوت اصلي آن نام برده شد . عنوان فيلم از انجيل گرفته شده است و به دره اي با نام الاه اشاره دارد که در آن حضرت داوود با جالوت (پهلوان فلسطيني ) رو به رو مي شود . طبق گفته هاي پل هگيس ، کلينت ايستوود در کليد خوردن اين فيلم نقش مهمي داشته است . تامي ليجونز ، شارليز ترون ، جيس پاتريک ، سوزان ساراندن ، جيمز فرانکو و جاش برولين از بازيگران مطرح اين درام جنايي هستند که از زاويه ديگري پيامدهاي جنگ عراق در جامعه آمريکا را دنبال مي کند . « دره الاه » براساس داستان واقعي سربازي با نام ريچارد ديويس ساخته شده است که بعد از بازگشت از عراق ناپديد مي شود . پدر نظامي او تحقيقاتي را شروع مي کند و در نهايت متوجه مي شود که ريچارد به دست چهار هم خدمتي اش کشته شده است . هر چهار سرباز به زندان محکوم شدند : دو نفر حبس ابد ، يکي بيست و ديگري پنج سال.
دستور بازگشت ( 2008) / Stop Loss
گروهبان براندن کينگ يکي از قهرمانان مدالدار جنگ عراق است که دوره ماموريتش به پايان مي رسد و به زادگاه کوچکش در تگزاس بر مي گردد. او تلاش مي کند تا به زندگي گذشته خود برگردد ولي برخلاف ميلش ، ارتش دستور مي دهد تا دوباره به عراق برگردد . اين موضوع دنياي او را ويران مي کند و منجر به کشمکشي مي شود که باورهاي او را محک مي زند ؛ باورهايي از قبيل رابطه خانوادگي ، وفاداري در دوستي ، محدوديت هاي عشق و بهاي افتخار . کيمبرلي پيرس بعد از سال 1999 و فيلم تکان دهنده ي «پسرها گريه نمي کنند» فيلمي را کارگرداني نکرده بود . بنابراين او فيلمساز کم کاري است که با مضامين پيش رويش برخوردي سطحي ندارد و خود را نسبت به آنها به شدت مسوول مي داند تا جايي که در اين مورد گفته است : «هر بار که موضوعي را دست مي گيرم و مي خواهم فيلمي بسازم ، مي توانم احساس کنم که همه زندگي ام را تسخير مي کند » . پيرس به منظور آگاهي بيشتر و پيدا کردن ديد مناسب از مارك ريچارد در مقام همکار نويسنده کمک گرفته و پاي صحبت هاي برادر ناتني خود پيرامون تجربياتش از جنگ عراق نشسته است . او با دوربين هنديکم خود ساعت ها پاي صحبت هاي سربازان برگشته از عراق نشسته و ساعت ها فيلم هاي شخصي آنها از حضور در ميدان جنگ را تماشا کرده است . بدين طريق او فيلمي ساخته که نشان مي دهد چطور جنگ عراق بيشتر سربازان آمريکايي را به نابودي مي کشاند ؛ چه در جنگ و چه در بازگشت به خانه . «دستور بازگشت» رواتيگر داستان غم انگيزي است از سربازاني که خارج از حيطه نظامي هم نمي توانند به آرامش دست يابند ؛ کساني که در اوج خشونت و نا اميدي به زندگي مدني باز گردانده شده اند . در جايي از فيلم شخصيت برندان مي گويد : «جعبه اي تو ذهنته که همه چيزهاي بد غير قابل هضم را توش مي ريزي . جعبه من ديگه پرشده و ديگر کاري از دست احساساتي مثل «وفاداري » و «وظيفه شناسي» برنمي آيد» . نظر عمده منتقدان نسبت به فيلم مثبت است و آن را يکي از بهترين آثار پيرامون جنگ عراق مي دانند . کنت توران از لس آنجلس تايمز درباره آن نوشته است : « چهار هزار و چندي آمريکايي در عراق مرده اند و فهرستي از فيلم هاي نا موفق درباره آن نقطه از جهان ساخته شده و مي شود ؛ از جمله بحران غير قابل انتشار ، کشور پادشاهي و دره ي الاه . اما « دستور بازگشت» را به اين فهرست اضافه نکنيد چون فيلمي است که وظيفه اش را درست انجام مي دهد . در فيلم شور و هيجاني ديده مي شود که بي ترديد حاصل در خورتامل کيمبرلي پيرس ، نويسنده و کارگردان زن فيلم است » .
پيام آوران (2009) / Messenger
در حالي که نظاميان جديدي وارد عراق مي شوند و برشمار نيروهاي آمريکايي مستقر در اين کشور افزوده مي شود ، ويل مونتگمري گروهبان دوم ارتش در اثر انفجار بمبي در نزديکي هايش مجروح مي شود . او براي بهبودي به ايالات متحده برگردانده مي شود تا جراحات جدي ترکش در ناحيه پا و يکي از چشمهايش درمان شود . او بعد از چند ماه به گروه اطلاع رساني تلافات ارتش ملحق مي شود . اما چون تجربه اي در مشاوره ، روانشناسي يا افسردگي ندارد مطمئن نيست که بتواند از عهده اين سمت برآيد . ويل با سرباز رسمي به نام توني استون همکار مي شود که راه و چاه کار را به او ياد مي دهد و مي گويد که اين سمت هم خطرات خاص خودش را دارد . « پيام آوران» به عنوان نخستين تجربه کارگرداني اورن مووِرمن از معدود درام هاي جنگي موفق است که با مضموني گره خورده به جنگ عراق ساخته شده و به نسبت ديگر آثار مشابه فروش بهتري داشته است . جالب اينجا است که قبل از نشستن موورمن روي صندلي کارگرداني نام هاي ديگري مانند سيدني پولاک ، راجر ميشل و بن افلک در دوران هاي مختلف مطرح شد ولي تهيه کنندگان سرانجام کارگردان فعلي را برگزيدند . موفقيت چشمگير فيلم با درخشش در جشنواره بين المللي برلين آغاز شد که در آن دو جايزه خرس نقره اي بهترين فيلمنامه و جايزه صلح را برد و براي کسب خرس طلاي برلين رقابت کرد .
«پيام آوران » چندي پيش هم با نامزدي در رشته هاي بهترين بازيگر مکمل براي وودي هارلسن و بهترين فيلمنامه ارژينال براي الساندر و کامون و اورن موورمن در اسکار حضور داشت . منتقدان هم از فيلم استقبال کردند و نقدهاي مثبتي بر آن نوشتند . پيتر تراورس (از رولينگ استون ) که فيلم را در فهرست ده فيلم برتر سال خود قرار داد در موردش اينطور نوشت :« حقايق فيلم شخصي است ولي مي خواهد شما را تکان دهد و تحت تاثير قرار دهد که به هدفش مي رسد » . اي . او . اسکات منتقد مطرح نيويورک تايمز هم درباره فيلم نوشته است : « هيچ فيلمي نمي تواند حقيقت جنگ را به تماشاگراني منتقل کند که آن را لمس نکرده اند ولي « پيام آوران» دقيقا با پذيرش اين موضوع که زندگي با اين حقيقت چقدر دشوار است ، موفق مي شود تا حدي تماشاگرش را با آن آشنا کند » بن فاستر ، جينا مالون ، وودي هارلسن ، استيو بوسمي و سامانتا مورتن از بازيگران مطرح اين اثر موفق هستند .
غير قابل انتشار (2007) / Redacted
«غير قابل انتشار » به نويسندگي و کارگرداني برايان ديپالما ، يکي از جديترين جنايت هاي سربازان آمريکايي در عراق پس از حمله سال 2003 را دستمايه خود قرار داده و در قالبي اپيزوديک به روايت داستان هاي مختلفي درباره جنگ عراق پرداخته است . در يک اپيزود فيلمساز فرانسوي را مي بينيم که داستان سربازان آمريکايي مستقر در ايست هاي بازرسي را به تصوير مي کشد . در اپيزود ديگري يک سرباز ارشدتر اشتباهي جبران ناپذير مي کند و با کيسه زباله اي در کنار جاده ور مي رود که منفجر مي شود . اين اپيزودها ختم مي شوند به اپيزودي که تعدي و قتل يک دختر چهارده ساله عراقي توسط سربازان آمريکايي را نشان مي دهد. تصاوير منتشر شده از اين فاجعه هولناک ، جهانيان را تکان داد. فيلم جنگي / جنايي پنج ميليون دلاري ديپالما ، جايزه شير نقره اي بهترين کارگرداني جشنواره فيلم ونيز را برده است ولي در ميان منتقدان مخالفان و موافقان سرسختي دارد. راجر ابرت فيلم را تکان دهنده ، غم انگيز و ويرانگر ناميده ؛ و ميک لاسل آن را نه غم انگيز بلکه خشم انگيز دانسته است و عقيده دارد فيلم نگاهي تاسف آميز به گذشته ندارد و در واقع با هراس به آينده چشم دوخته است . از نظر او هدف از ساختن اين فيلم کاملا روشن است : توقف جنگ عراق. جي . هوبرمن منتقد برجسته ويليج وويس هم براي باور است که فيلم با خشمي تمام عيار و اصيل ساخته شده که نمودش در تمامي اجزاي آن به چشم مي خورد . چهره هاي عراقيان کشته شده در عکس هاي پايان فيلم با در خواست مگنوليا فيلمز از ديپالما با رنگ سياه پوشانده شد تا خانواده اين قربانيان شکايتي را عليه اين کمپاني روانه دادگاه نکنند .
قفسه رنج (2009) / Hurt Locker
وقتي فرماندهي يک تيم حرف هاي خنثي سازي بمب به گروهبان دوم ويليامز جيمز واگذار مي شود . حدودا يک ماه از خدمت وظيفه اعضاي گروه باقي مانده است . اما متخصص جديد که به جاي گروهبان مت تامپسن (که اخيرا در ماموريتي بر اثر انفجار بمبي پيشرفته کشته شده ) آمده است ، به قدري شجاعانه در ماموريت ها ظاهر مي شود که دو سرباز تحت امرش را شگفت زده مي کند و حتي به وحشت مي اندازد . آنها فقط مي خواهند اين چيز روز آخر خدمتشان تمام شود و زنده به خانه هايشان برگردند ولي گروهبان دوم جيمز آنها را در کانون خطرات متعددي قرار مي دهد . «قفسه رنج» آخرين و بهترين فيلم کارنامه کاترين بيگلو (همسر سابق جيمز کامرون) است که در ايران بيشتر با فيلم هاي «نقطه شکست» (1991)، «وزن آب»(2000) و «کي 19 : بيوه ساز » (2002) شناخته شده جالب اينجا است که او در ابتدا تمايلي به کارگرداني اين فيلم نداشته و در اثر تشويق و دلگرمي هاي کامرون پروژه را دست گرفته است . اين تريلر / اکشن ضد جنگِ يازده ميليون دلاري در گيشه شکست خورد ولي جوايز متعددي را از انجمن هاي منتقدان گوشه و کنار دنيا دريافت کرد و علاوه بر پنج جايزه اي که در جشنواره ونيز برد ، فاتح اصلي اسکار امسال بود . بيگلو درباره علاقه و وابستگي اش به فيلمسازي مي گويد : «هميشه مي خواهم فيلم بسازم چون فرصت ايده آلي براي اظهار نظر پيرامون دنيايي پيش مي آيد که ما در آن زندگي مي کنيم . وقتي به فيلم جديدم و جنگ فکر مي کنم متوجه مي شوم که اوضاع چقدر تاسف آور است ». از نکات جالب درباره فيلم اين است که براي آن نزديک به دويست ساعت راش گرفته شد و حتي رکورد «اينک آخرالزمان» (1979) فرانسيس فورد کاپولا هم شکسته شد . در ابتدا هم قرار بود کالين فارل ، ويلم دافو و شارليز ترون نقش هاي اصلي فيلم را بازي کنند. «قفسه رنج » با عبارت «جنگ يک مخدر است» آغاز مي شود و در طول راه پرتنش و نفسگيرش به بررسي اين مضمون بر سربازاني مي پردازد که عمدتا بالاجبار و براي گذراندن دوران سربازيشان در عراق حضور دارند و براي خروج از اين جهنم لحظه شماري مي کنند . فيلم با تاکيد بر روي زمان و اين که يک ماه از خدمت سربازان فيلم باقي مانده است و البته خلق موقعيت هاي پر تعليق و قرار دادن شخصيت هاي اصلي داستان در کانون موقعيت هايي پرمخاطره تماشاگر را حسابي درگير فضاي فيلم مي کند. اين غرق شدن در فضاي فيلم تا جايي پيش مي رود که وقتي در پايان قهرمان داستان به کشورش بر مي گردد ، فضاي شهري براي ما هم به نوعي متفاوت جلوه مي کند و به خوبي بيگانگي قهرمان با پيرامونش و عدم رضايتش از حضور در اين آرامش را درک مي کنيم . او با همسرش از جنگ صحبت مي کند و در مواجهه با کارهاي عادي يک زندگي معمولي (از جمله خريد کردن ، تميز کردن ناودان خانه و ...) به قدري ناتوان نشان مي دهد که شک مي کنيم او همان قهرمان جسور ميدان هاي پر خطر است . او در گفت و گوي يکطرفه با فرزند خردسالش به اين نکته اشاره مي کند که با بالا رفتن سن آرزوها و خواسته هاي انسان به شدت محدود مي شوند و در مورد او حتي به يک مورد رسيده است . صحنه پاياني فيلم معادل تصويري همان جمله ابتدايي است : قهرمان داستان در مسيري ظاهرا بي پايان رو به بيابان (نمادي از مرگ) پيش مي رود و نوشته هاي روي تصوير از آغاز يک دوره خدمتي ديگري و 365 روز هم آغوشي با مرگ خبر مي دهد .
منبع: نشريه همشهري ماه شماره 43.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}